عزت نفس بهتر است یا 10 هزار تومان؟!



مناعت طبع! شاید همان چیزی باشد که خیلی از ما در زندگی پر زرق و برق امروزی مان، آن را گم کرده ایم! اما هنوز هم هستند کسانی که در عین نیاز، زندگی شان سرشار از عزت نفس است:

***

در مطب شلوغ پزشک، بیماران زیادی منتظر نوبت ویزیت بودند، جوراب فروش دوره گردی وارد مطب شد، جثه بسیار ضعیفی داشت و از قدرت تکلم کاملی هم برخوردار نبود، با این حال از بیماران و همراهان شان درخواست می کرد که حداقل یک جفت جوراب از او بخرند.

با این که مطب بسیار شلوغ بود اما خریداری پیدا نشد، حتی از پچ پچ ها و واکنش سرد برخی افراد حاضر در مطب، می شد حدس زد که آنان حتی نوع صحبت کردن جوراب فروش را ترفندی برای نرم کردن دل مشتریان پنداشته اند. پنداری که البته در این زمانه همیشه هم دور از واقعیت نیست. جوراب فروش ناامیدانه مطب را ترک می کرد که صدای مردی توجه او را جلب کرد.

آن سوی مطب، مردی از کشورهای همسایه به اتفاق خانواده اش نشسته بود، او جوراب فروش را با حرکت دست به سمت خود فراخواند، جوراب فروش خودش را به مرد رساند و درصدد توضیح درباره اجناسش برآمد، اما مرد بدون توجه به صحبت های او، یک اسکناس 10 هزار تومانی را از میان دسته اسکناس هایش بیرون کشید و به دختر بچه اش داد که به جوراب فروش بدهد، سپس با زبان اشاره به او فهماند که قصد خرید جوراب ندارد و پول را همین‌طوری به او داده است.

شاید 10 هزار تومان برای خیلی از ما چندان ارزش ریالی نداشته باشد، اما حتما برای جوراب فروشی که تمام سرمایه اش به چند جفت جوراب ختم می شود، رقم قابل توجهی است. اما نه آنقدر که اجازه دهد به او ترحمی بی جا شود. جوراب فروش می توانست پول را بگیرد و برود، بی آنکه بخواهد به کسی، به خبرنگاری، به بازپرسی و یا به ملتی، جواب پس بدهد، اما روبه روی مرد ایستاد و با کلمات شکسته خطاب به او گفت: «من یک کاسبم»

سپس مردانه وار، دو جفت جوراب مردانه را کنار صندلی و پیش پای مرد گذاشت، تشکر کرد و رفت.